سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عبودیت

اسمش که می‌‌آید، دلم ضعف می‌رود. انگار که یک نسبت خیلی نزدیک فامیلی با هم داشته باشیم. (البته باید ببخشند که من اینقدر زود پسرخاله می‌شوم!) هر وقت خسته می‌شوم و ناراحت، می‌روم توی سایتش، صاف سراغ تفال به کلام شهید؛ ازم اسم می‌خواهد. اسم کوچک ام را می‌نویسم و منتظر می‌مانم تا برایم حرف بزند. وقتی می‌نویسد: "از شهید سید مرتضی آوینی به دوست عزیز ..." فکر می‌کنم واقعاً یک نامه‌ی محرمانه دوست‌داشتنی دارم. بعضی وقت‌ها بدجور می‌زند توی خال. کیف آدم شارژ می‌شود.

یک مواقعی هم دلم لک می‌زند برای خوردن حقیقت، برای صاف و پاک شدن و همرنگ شدن با دوست‌داشتنی‌های خدا؛ چاره‌ام شنیدن نغمه‌ی  "حجاز" است یا کسی که جذبه‌ی کلامش در آهنگ و عمق، حجازی باشد و جان و دل ربایی کند!

 

صدای پرجاذبه‌اش را می‌گذارم و خوب گوش می‌دهم. و این یکی را بیشتر از همه:

"زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است، سلامت تن زیباست اما پرنده‌ی عشق تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند،

و مگر نه آن‌که گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آن‌که از پسر آدم عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین(ع) را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آن‌که خانه‌ی تن راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه‌ی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی که کره‌ی زمین باشد برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند؟ و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌های فربه و تن‌پرور، بر‌می‌آید؟ پس اگر مقصد را نه این‌جا در زیر این صف‌های دلتنگ و و در پس این پنجره‌های کوچک که به کوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند، نمی‌توان جست، بهتر آن‌که پرنده‌ی روح، دل در قفس نبندند. پس

 اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد. 

شایستگان، آنان‌اند که قلبشان را عشق تا آن‌جا انباشته است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگان، جاودانان‌اند؛ حکم‌رانان جزایر سبز اقیانوس بی‌انتهای نورِ نور که پرتویی از آن، همه‌ی کهکشان‌های آسمان دوم را روشنی بخشیده است. ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برآر و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش."

 

قرار بود قسمت‌هایی از کتاب "گوشه‌هایی از حیات سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی  آوینی" را بنویسم که جریان نوشته رفت به سمت پیاده کردن صدای شهید.

.

.

"دائم الوضو بود. مخصوصا هنگام کار. می‌گفت عالم تحت ولایت تکوینی الهی است و لذا هرچه بیشتر در مسیر قرب باشیم، همه‌چیز حتی ابزار و ادوات هم بهتر عمل می‌کنند."


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/31ساعت 9:51 صبح توسط بنده خدا نظرات ( ) |


 Design By : Pichak